نوشته های مهرسا

آخی، شنیدم که لیلا فروهر هم درگذشت...

طفلک!

مهم نیست زندگی شخصی اش چی بود، مهم اینه که اونقدر توانایی داشت که یک ملّتی می شناختنش، و این شناخت با برچسب آدم کش و مزدور و وطن فروش نبود...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۸ ، ۱۱:۴۷
majid majidi

سلام بَرُبَچچی خبرا؟؟!!

اومدم در عین این حال ک نمیدانم چ گویم؟

دقت کردین بعضی موقه ها حس پست گذاشتن هست ولی حرف برا زدن نداری؟

دقیقا به این حال دچارم؛گاهی وقتا تو اینستا عکس دارم کپشن ندارم دنبال مطلبمگاهی وقتا مطلب دارم عکس ندارمالانم خوابم میاد حوصله خواب ندارم

راسی عضو کتابخونه شهرمون شدمفردا میرم کتاب بگیرم

حوصلم میپوکه وسط هفته ها ک مهدی نیس و باید تابستونِ کذایی رو بگذرونم باز بدتر این ک تو رژیمم

همین حرفارو خداستم بگم ک صرفا حرفی زده باشم

اخه میترسم نباشم شما دلتنگ بشین خو

حالا کامنت بذارین برام بعد برید لالا کنید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۸ ، ۱۱:۴۱
majid majidi

الان ک دارین صدای منو ازین تریبون میشنوید بدانید که من مریضم

حالی ندارم

احوالی ندارم

سِرُم خوردم

هووووو همهههه گریههههه همههههه جیغغغغغغ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۸ ، ۱۱:۴۰
majid majidi

سلام

خوبید

خوشید

اومدم اما خسته....خسته ازین کارایی که رودوشمه...اخه میدونید!30ِِرداد جشن (شیرینی خورنمهیا همون جشنِ عقد و طلا زنی که شما بش میگید.

الان سوال پیش میاد"اخه بعدِ 11 ماه؟؟؟؟؟"

اره بعد یک سال میخوایم بجشنیم چون زمانِ عقدمون درست روزِ گروه خون رفتنمون وقتی جواب ازمایش اومد و داشتیم خوشحال میشدیم خبر دادن مادربزرگ اقامهدی فوت کردن

خب من بدون بله برون و با 7روز تاخیر خیلی ساده و اروم محضرعقدکردم و عهد کردیم بع. سال جشن بگیریم

الانم زمانِ موعود رسید و من پی ارایشگاه و لباس و طلا و تالار و....اینچیزام بخاطر همین رریم گرفتمو 7کیلو سرجمع کم کردم!

ولی خب بیشتر این ویروسِ لعنتی منو از پا دراورد ولی ازشما چ پنهون خونوادم همه ویروسی شدن حتی خانواده همسرم

مثله من باشید

الانم درحالِ درست کردن #استانبولی_پلو هستمبرای 6 نفر

چون که پدرشوهری و مادرشوهری با خواهرشوهری و جاری جانم رفتن گیلان خونه یک خواهرشوهری دیگرم من ماندم و شوشو برادرِ شوشو و پسرهای خواهرشوشو

فهمیدین یا بیشتر توضیح بدم ینی همزمان دارم درست میکنمممم...

 

خب حرفام همین بود

دعایادتون نره

دوستون دارم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۸ ، ۱۱:۳۹
majid majidi

قبول حقیقت هرچند تلخ و سخت باشه اما محصولش آرامشه

آرامشی که شاید خودمون باعث دریغ شدنش شده باشیم 

"حقیقت مثل مرگ عزیز میمونه " باید باورش کنی تا بتونی روز به روز باهاش کنار بیای ...

باید بعد شنیدنش دِق کنی ی دور باید ثانیه به ثانیه شنیدنش رو آویزه گوشت کنی  و پشت گوش بندازی ...و دیگه به اون شنیده ها فک نکنی ..

حقیقت فرایند مقدسی شده واسه من چون خیلی دنبالش بودم هرچند کنارْدستم بود و نخواستم باورش کنم ...

من باور می کنم در این لحظه که بیشتر آنچه باید بین ما باشد کاملا از بین رفته (با دردی شبیه به از دست دادن عزیزی باور می کنم )

من دق می کنم یک دل سیر برای همه ی آنچه باید و نشد ..

و کنار می آیم با حقیقت زندگی ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۸ ، ۱۱:۳۸
majid majidi

سه شنبه شب‌اول مرداد هزار و سیصد نود و اندی:

دیگه ذهنم از خودش مطلبی تراوش نمیکنه بنویسم شایدم به خاطر اینکه فکر نمیکنم و افکارم رو انداختم دور. یه شروع جدیدو اغاز کردم که مسیرش منتهی میشه به یه ابشار که هروقت افکار خوب میاد توش ابش جاری میشه. باید ابشار زندگیمون جاری و روون بمونه، خلاصه دفتر خاطراتم و تراوشاتم تبدیل شده به یه کپی پیست معمولی که هر کسی میتونه انجامش بده. البه شاید خیلی ها همینو هم نداشته باشن. عزت دست خداست!!! وقتی سر روی بالش میذاری اگه عزتت بالا باشه راحت میخوابی مهم نیس با کی بخوابی٫ مهم نیس تو چه وضعی بخوابی مهم اینه که اسوده خاطر سر روی بالشت بذاری.

خدایا شکرت!! از ته قلبم ازت ممنونم. میدونم سعی کردی زودتر از اینها هدایتم کنی ولی ازت ممنونم که این بنده پر از گناهتو ول نمیکنی و تنها نمیذاریش.  یه عارف هندی میکه (کبیر) سالها دنبال خدا گشتم اما نتونستم پیداش کنم. سپس پندار خدا رو دور انداختم و اروم شدم. عاشق شدم چه کار دیگه ای میتونستم بکنم؟؟من نتونسته بودم خدا رو پیدا کنم پس عاشقی تنها راه نزدیک شدنم به خدا بود. پس ساکت و ارام شدم..عاشق شدم چنان که که گویی او را یافته بودم. روزی خدا به سراغم امد و من از ان روز دیگر پروای او به سر ندارم..

پی نوشت اول: ترنم عزیزاگه روزی مسیرت به اینجا افتاد بدون که به تو چه که من الکل میخورم یا نه. به تو ربطی نداره اگه دوس نداری گورتو گم کن. تازه دراگ هم میزدم ولی دیگه میخوام کولر خاموش کنم فقط 

پی نوشت دوم: مهم نیست کجای زندگی باشی همیشه یه سری اتفاقا تکرار میشه

پی نوشت بعدی: از بعضی تکرار ها نمیترسم دیگه برام جذابیت و هیجان ندارم

پی نوشت اخری: بیبی از من نخواه وا کنم خودمو برات من همین جوری‌ بسته ام و هیچی توم نیس اگه تو هم‌حال نمیکنی بای بای 

پی نوشت بعد اخری: بی صبرانه منتظرم جمعه بشه 

پی نوشت اخر اخری: بزرگترین اتفاق زندگیم داره رخ میده اما .... نمیدونم چه حسیه. یکی دیگه تو کل زندگیش دنبالش بود من شدم!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۸ ، ۰۶:۲۰
majid majidi

انقدر که من پر و خالی میشم اخرش ترک میخورم و خورد میشم یه گوشه

پر میشم، در حد لبریز، بعد سر ریز میشم و مثل ابر بهاری اشک میریزم، صبح چشام

میشه اندازه ی سیب زمینی و هنوز گریه دارم ولی انقدر خودمو نگه میدارم که اشکم خشک

میشه، شایدم میره ذخیره میشه مثلا توی مخزن غمها تا بعدا با غمای جدید دوست بشه

و باهم سر ریز کنن...تو آینه به خودم نگاه میکنم و میگم انگار نه انگار که دیشب میخواستی

تموم کنی این زندگی کثافتو...هی...بگذریم!

حالم حال عجیبیه این روزا...یکم خوبم،خیلی بد...دوباره میخندم، یهو دپرس میشم

بعضی وقتا میکنم شاید افسردگی دارم،شاید مرض دوقطبی ای...چند شخصیتی ای...

چیزی دارم لابد که اینجور بی تعادله حال و رفتار و روزگارم...البته روزگارم که نه...

توی آب راکد بو گرفته ثابت مونده انگار...بعضی وقتا یه نوری میتابه...یه بادی میوزه...

یکم به جنب و جوش میفته ولی اول و آخر همون آب راکده...

از اینم بگذریم...

از خودم راضی نیستم...اینکه انقدر به حرف بقیه اهمیت میدم...اینکه هزارتا فکر و خیال 

میاد تو ذهنم و تحلیل میکنم رفتار هرکسیو...خودم میدونم دارم اشتباه میکنم

ولی بعضی وقتا میگم نکنه درسته افکارم؟؟؟نکنه واقعا همینه؟

جیکار کنم که راحت زندگیمو بکنم؟ خودمو دور کنم از خودنمایی و تو چش بودن

دی اکتیو...تمام

انقدر که من پر و خالی میشم اخرش ترک میخورم و خورد میشم یه گوشه

پر میشم، در حد لبریز، بعد سر ریز میشم و مثل ابر بهاری اشک میریزم، صبح چشام

میشه اندازه ی سیب زمینی و هنوز گریه دارم ولی انقدر خودمو نگه میدارم که اشکم خشک

میشه، شایدم میره ذخیره میشه مثلا توی مخزن غمها تا بعدا با غمای جدید دوست بشه

و باهم سر ریز کنن...تو آینه به خودم نگاه میکنم و میگم انگار نه انگار که دیشب میخواستی

تموم کنی این زندگی کثافتو...هی...بگذریم!

حالم حال عجیبیه این روزا...یکم خوبم،خیلی بد...دوباره میخندم، یهو دپرس میشم

بعضی وقتا میکنم شاید افسردگی دارم،شاید مرض دوقطبی ای...چند شخصیتی ای...

چیزی دارم لابد که اینجور بی تعادله حال و رفتار و روزگارم...البته روزگارم که نه...

توی آب راکد بو گرفته ثابت مونده انگار...بعضی وقتا یه نوری میتابه...یه بادی میوزه...

یکم به جنب و جوش میفته ولی اول و آخر همون آب راکده...

از اینم بگذریم...

از خودم راضی نیستم...اینکه انقدر به حرف بقیه اهمیت میدم...اینکه هزارتا فکر و خیال 

میاد تو ذهنم و تحلیل میکنم رفتار هرکسیو...خودم میدونم دارم اشتباه میکنم

ولی بعضی وقتا میگم نکنه درسته افکارم؟؟؟نکنه واقعا همینه؟

جیکار کنم که راحت زندگیمو بکنم؟ خودمو دور کنم از خودنمایی و تو چش بودن

دی اکتیو...تمام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۸ ، ۰۶:۱۹
majid majidi

خب بسلامتی امروز بتاریخ اینجا و دیروز بتاریخ آنجا مصادف با دومین سالگرد اقامت مان در شمال ینگه دنیا است  . به قول قدما همینطور شخمی شخمی دو سال گذشت .

زنده یاد هایده فرمود چشمی بهم زدیم و دنیا گذشت ، دنبال هم امروز و فردا گذشت ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۸ ، ۰۶:۱۸
majid majidi

آشوان همیشه صداش دوسداشتنیه. و هیچ وقت برام از مد نمیوفته و دوستداشتنیه.

اسم این اهنگش کاش اینجا بودیه. 

اذان شد.

کلا موقع اذان اهنگ گوش ندین. میگن موقع مرگ شهادتین نمیتونید بگید.

کلا امشب شدم ترکیبی از حرفای ضد و نقیض.

چ مرگمه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۸ ، ۰۶:۱۶
majid majidi

لیسانس اول من نرم افزار بود. کارهای کامپیوتریم هم به طور کلی خوبه و چون زبان انگلیسی هم بلدم هیچ جا لنگ نمی مونم. اما وای به روزی که این لپ تاپ زاغارت من مثلا فنش بسوزه یا باتریش خراب بشه. همینکه میبرمش بیرون که قطعات جدید روش بگذارن توی خونه میرینن بهم که تو اگه مهندس بودی توی خونه درستش میکردی و یا اصلا نباید خرابش می کردی. 

مادر جان استاد سرکوفت زدن هستن و طعنه هایی که بهم میزنه اگر به صخره های کوه بزنی پشم میشن و میریزن پایین. به هر حال باید من کودن و احمق معرفی بشم که هوش بقیه بچه هاش بیشتر به چشم بیاد. 

 

این رفتاری که با من میشه اعتماد به نفسم رو نابود کرده و همیشه و همه جا وظیفه خودم میدونم که اول ثابت کنم خر نیستم. بماند که گاهی خودم هم حس میکنم از یه قاطر کمتر می فهمم. چیزی که در گوش ادم مدام تکرار بشه کم کم تبدیل میشه به یک باور سفت و سخت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۸ ، ۰۶:۱۴
majid majidi