مهندس نیستی...
لیسانس اول من نرم افزار بود. کارهای کامپیوتریم هم به طور کلی خوبه و چون زبان انگلیسی هم بلدم هیچ جا لنگ نمی مونم. اما وای به روزی که این لپ تاپ زاغارت من مثلا فنش بسوزه یا باتریش خراب بشه. همینکه میبرمش بیرون که قطعات جدید روش بگذارن توی خونه میرینن بهم که تو اگه مهندس بودی توی خونه درستش میکردی و یا اصلا نباید خرابش می کردی.
مادر جان استاد سرکوفت زدن هستن و طعنه هایی که بهم میزنه اگر به صخره های کوه بزنی پشم میشن و میریزن پایین. به هر حال باید من کودن و احمق معرفی بشم که هوش بقیه بچه هاش بیشتر به چشم بیاد.
این رفتاری که با من میشه اعتماد به نفسم رو نابود کرده و همیشه و همه جا وظیفه خودم میدونم که اول ثابت کنم خر نیستم. بماند که گاهی خودم هم حس میکنم از یه قاطر کمتر می فهمم. چیزی که در گوش ادم مدام تکرار بشه کم کم تبدیل میشه به یک باور سفت و سخت